ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۷

در عشق چو نار کَفته شد رخسارم

از بس که برو سرشک خونین بارم

هرگه که سرشک دیده زو بردارم

چون پرده ز ناردانه بیرون آرم