یار باید که هر چه یار کند
بر مراد خود اختیار کند
زینهار از کسی که در غم دوست
پیش بیگانه زینهار کند
۳
بار یاران بکِش که دامنِ گل
آن بَرَد کاحتمالِ خار کند
خانه عشق در خراباتست
نیکنامی در او چه کار کند ؟
شهربند هوای نفس مباش
سگ شهر استخوان شکار کند
۶
هر شبی یار شاهدی بودن
روز هشیاریت خمار کند
قاضی شهر عاشقان باید
که به یک شاهد اختصار کند
سر سعدی سرای سلطانست
نادر آن جا کسی گذار کند