به خدایی که ره معرفتش
روز و شب مالک عالم نظر است
در ره او خرد از غول اضلال
با ثبات قدمش در نظر است
۳
چرخ بر درگه او پشت خم است
کوه در خدمت او با کمر است
از دو سرهنگ درش خالی نیست
نام آن هر دو قضا و قدر است
قدرتش زاد سه فرزند ولیک
چارشان مادر و نه شان پدر است
۶
عقل را هر نفس از حضرت او
بی عدد منهی و صاحب خبر است
هر چه بیند دل و چشم از صنعش
به ربوبیت او راهبر است
که به دیدار تو شوقی که مرا
شرح چندانکه دهم بیشتر است