برآمد یکی آرزو ملک را
که بود اندر آن آرزو سالها
که دست وزارت به صدری رسید
که گیرد سعود از رخش فالها
از این پیش بیرای او مملکت
چنان بد که بیروح تمثالها
ابوالقاسم آن کز فلک قسم اوست
چه تعظیمها و چه اجلالها
چو دندان کند تیز مر کلک را
شود فتنه را کند چنگالها
بدو چرخ از این پس تلافی کند
اگر پیش از این کرد اخلالها
وگر داشت بیداد حال نکو
از این پس بگردد ورا حالها
علی الجمله او در زبانهای خلق
نباشد جز این بیت از امثالها