به تار موی بتی شد سلاسل دل من
ببین به ضعف که یک موی شد سلاسل من
کشیده ابروی آن ترک نیممست کمان
پی شکار دل این مرغ نیم بسمل من
۳
به پرده دیدم و بیپرده در شمائل او
به شکل صورت تصویر شد شمائل من
چه فتنه بود که رفت از مقابل من و باز
نشسته است شب و روز در مقابل من
بزاد عشقم و پرورد و کشت و برد خاک
ندانم از چه بزاد آنکه بود قاتل من
۶
بسوخت ز آتش و خاکسترم سپرد به باد
چه آب بود که از او سرسته شد گل من
خیال مغز به سر دارم و نهفته به پوست
به مغز خشک ببین و خیال باطل من
همیشه در سفرم باز در مقام خودم
که همترازوی ما هست برج محمل من
۹
هزار مرحله طی کرده راه مانده هنوز
ز من بپرس که گویم کجاست منزل من
پدید گشت به یک عمر جستجوی که بود
من آنکه میدوم اندر قفاش در دل من
چه پرده بود که روشن نبود دیدهٔ دل
ز طلعتی که بود آفتاب محفل من
۱۲
یکیست شاهد و مشهود و آشکار و نهان
شوید جمع و نمایید حل مشکل من
فنای کون و مکان باشد و بقای صفاست
همانکه پیش تو دریاست هست ساحل من