جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۰

تو ازین سنگدلی کم نکنی

رحمتی بر دل پر غم نکنی

همه جان خواهی و مهلت ندهی

همه دل سوزی و مرهم نکنی

دانم آنگاه که جان بستانی

کم کنی این همه یا هم نکنی

عهد کردی تو که تا بتوانی

یک دل سوخته خرم نکنی

دلبران جنگ کنند آنگه صلح

تو خود از کشتن واکم نکنی