آن چیست که من از تو و عشق تو ندیدم
وان چیست که در هجر تو از تو نشنیدم
احسنت چنین کن همه خون دل من خور
کاخر بگزافت ز جهان بر نگزیدم
رفتی و بر دشمن من خوش بنشستی
آوخ بنمردم من و این نیز بدیدم
اول ز تو و خوی تو عبرت نگرفتم
تا عاقبت از تو بچنین روز رسیدم
دل هم بستد نرگس جادوی تو وانگه
صد حرز فروخواندم و بر خویش دمیدم