جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۴

هر که جان پیش تو فدا نکند

وصل تو سوی او ندا نکند

آفتاب از طریق حسن رود

جز به روی تو اقتدا نکند

هر کجا وصل تو نماید روی

تن که باشد که جان فدا نکند

وعدهٔ داد وصل تو ما را

مدتی رفت و هیچ ما نکند

چشم بیمار تو چه بی‌‌آب است

که به جز خون دل غذا نکند

دست رنجه مکن به کشتن من

کشتن چون منی که را نکند