زلف چون از روی یکسو افکند
ماه گردون را بزانو افکند
دانه دل آن لب شیرین بود
دام جان آن چشم جادو افکند
دل بزلفش دادم و انکار کرد
کس دل اندردست هندو افکند؟
بوسه خواهم از و حالی ز لعل
پرده بر روی لولو افکند
آبرا ماند که گر یک دم زنم
صد گره زان دم برابرو افکند
چرخ نتواند کمان او کشید
کار اگر بازور بازو افکند