بیتو عیشم سخت ناخوش میرود
صد ستم بر جان غمکش میرود
دل ز باد سرد و آب چشم من
همچو خاکستر بر آتش میرود
روزگار من ز جور زلف تو
همچو زلف تو مشوش میرود
لاله تو می زرِه پوشد از آنک
نرگست با تیر و ترکش میرود
پای زلف تو که دارد کز ستم
در رکابش چرخ سرکش میرود
چرخ در حسنت تماشا میکند
چشم پروین زین جهت شش میرود
دوش گفتی بیمنت چون است حال
چون فرامش نیستم خوش میرود