جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳

دگرباره با مات بیگانگیست

مکن کاینچنین ها نه فرزانگیست

توجان خواهی آنگاه بر دست هجر

ندانی که این رسم بیگانگیست

توجان خواه بیزحمت هجر و وصل

میان من و تو سخن خانگیست

من از عشق تو دشمن جان شدم

نه عشقست پس چیست دیوانگیست

بسوگند گفتی که بکشم ترا

مرا کشته گیر این چه مردانگیست