امروز چه بودش که ز من روی نهان داشت
سراز چه سبب بر من بیچاره گران داشت
ناکرده گنه باز ز من روی نهان کرد
من هیچ نمیدانم او را که بر آن داشت
یکبار بروی تو نگه کردم وایجان
بنگر که بجان و دل و دیده چه زیان داشت
دل در بر من نیست ندانم که کجا شد
یارب بجهان در دل من نام و نشان داشت؟
دیده چو ترا دید درو لعل برافشاند
معذور همیدارش بیچاره همان داشت
گفتند سر زلف تو دل میبرد از خلق
من در غم دل بودم و او قصد بجان داشت
گردوست همیدارمت این طرفه نباشد
آری بچنین روی ترا دوست توان داشت
زود ازمن و از تو همه این شهر بپرسند
گویند نه این چشم فلانی بفلان داشت