جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴

بنام ایزد جهان همچون بهشتست

که خرم موسم اردیبهشتست

زمین از سبزه گوئی آسمانست

درخت از جامه پنداری فرشتست

بصحرا شو تماشا را سوی باغ

که روز بوستان و وقت کشتست

نه طوطی طرب را بال سستست

نه طاوس چمن را پای زشتست

حریفان همچو نرگس مست خفته

کلاه از زر ولی بالین زخشتست

فتاده مست عاشق در بر گل

قبا آنجا کلاه اینجا بهشتست

بهشت ار نیست جای او مخور غم

بنقد امروز باری در بهشتست

بنفشه در چمن مانند خطیست

که بنده در مدیح شه نبشتست