سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۷

پیش رویت قمر نمی‌تابد

خور ز حکم تو سر نمی‌تابد

نیکویی خوی کن که نرگس مست

بر تو با کین و شر نمی تابد

دم غنیمت بدان، زمان بشناس

زهره وقت سحر نمی‌تابد

آتش اندر درون شب بنشست

که تنورم مگر نمی‌تابد

بار عشقت کجا کشد دل من

که قضا و قدر نمی‌تابد

ناوک غمزه بر دل سعدی

مزن ای جان چو بر نمی‌تابد