گفتند دی مرا که بر خواجه میروی
گفتم چو راه یابم آنجا بسر روم
لیکن چو در ببندد و ندهد جواب کس
من ساعتی بباشم و جای دگر روم
در بسته دارداوی و من از چند کوچکم
هم نیستم چنانکه ز سوراخ در روم
من همچو آفتاب ز پرده بنگذرم
نه چون قضای بد ز دربسته در روم