شاعری را اگر دهی دشنام
بر تو آنرا وظیفه پندارد
ور قفائی خورد ز تو بمثل
سر سال آن قفا طمع دارد
بر امید وظایف مردم
شب نباشد که روز نشمارد
هر کرا راه و رسم این باشد
بر تو مرسوم خویش بگذارد؟