جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۸ - کیفر مجیرالدین بیلقانی در هجای اصفهان

زاول که نفس ناطقه را از شعاع عقل

ایزد به لطف خویش و به رحمت بیافرید

پستان خویش در دهن شاعران نهاد

تا هر کسی به قدر فصاحت همی مکید

وز بهر اینکه دیرتر آمد مجیردین

شیرش نمانده بود پس اندر دهانْش رید