ای کریمی که در جهان کرم
بخشش بی ریات عادت و خوست
میزبانی است تازه روی گفت
که همه پشت گرمی من ازوست
پشتم از خدمتت دوتاست چرا
رشتهای امید من یکتوست
لیکن از جان و تن همیکاهم
از بسی طعنه های دشمن و دوست
بخدا و رسول و کعبه اگر
این تقاضا ز بهر کهنه ونوست
بعد ازان ده قصیده غرا
این تقاضا بدین صفت نه نکوست
خود همه بادگیر این گفته
نه گل آید برون زباد از پوست؟