در من این هست که صبرم ز نکورویان نیست
از گل و لاله گزیرست و ز گلرویان نیست
دل گمکرده در این شهر نه من میجویم
هیچکس نیست که مطلوب مرا جویان نیست
آن پریزادهٔ مهپاره که دلبند منست
کس ندانم که به جان در طلبش پویان نیست
ساربانا خبر از دوست بیاور که مرا
خبر از دشمن و اندیشهٔ بدگویان نیست
مرد باید که جفا بیند و منت دارد
نه بنالد که مرا طاقت بدخویان نیست
عیب سعدی مکن ای خواجه اگر آدمیی
کآدمی نیست که میلش به پریرویان نیست