چیست آن گوهر شهوار میان پر زر و سیم
سیم و زر هر دو درو آب و بهم ناممزوج
هست چون صبح دوم غرقه زر اندر سیمش
لیک صبحی که نباشد به بلندیش عروج
گه بود حقه سیماب و درو مهره زر
گاه از آن حقه کند موذن شبخیز خروج
اجتماع مه و مهرست بدو در همه وقت
چه عجب صورت او هست چه برجی ز بروج
این لغز بر تو اگر حل نکند ابن یمین
نتوانی بدر آوردن الی یوم خروج