ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵٠٧

مرا سپهر چو نراد مهره دزد آمد

که دانه دل ازادگان بود خصلش

هر آن خدنگ بلا کز کمان چرخ جهد

درون سینه فرزانگان بود نصلش

گرش عنایت و گر بیعنایتی رواست

که این بنا چه فتادست بی ثبات اصلش

جهان و هر چه درو هست فارغیم ازان

که داغ هجر نیرزد تنعم وصلش

نبود حبل مودت میان ما و جهان

و کر که بود بهمت همی کنم فصلش