صاحبا چون یمین دولت و دین
کرد خالی ز مرغ روح قفس
زو یتیم و یتیمه ئی دیدم
در سرای سپنج مانده و بس
چون برفت او ز هر طرف برخاست
خاطبانرا بر آن یتیمه هوس
خاطبان کفو آن یتیمه نیند
تو بفریاد این یتیم برس
زانکه تا این یتیم زنده بود
ننماید یتیمه روی بکس