گفتیم بکوشش بتوان یافت در آفاق
یاری که توانیم همه عمر بهم بود
سر تا سر آفاق بگشتیم و ندیدیم
یاری که توان گفت که از اهل کرم بود
دیدیم سه یار از همه عالم که در ایشان
آئین صفا بود و دم صدق و قدم بود
یاری که بدست آمد و سر باخت شب و روز
واندر همه حالی بقدم بود قلم بود
و آن یار که بد همدم و دم زد ز سر صدق
صبح است که با ما همه دم در سر دم بود
و آن یار که با ما بوفا بود یکی دم
غیبت ننمود از دل سودا زده غم بود
گر معرفتت هست برون زین مطلب یار
تا عاقبت کار نباید به ندم بود