ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣١٢

طالعی بس عجبست ابن یمین را که مدام

با وی اولاد زمان بی سببی بد باشند

گاو در خرمنم از کون خری گر چه کنند

هر چه گویند چو تحقیق کنی خود باشند

فی المثل در همه کس گر چو فرشته نگرند

چون رسد نوبت من بر صفت دد باشند

سهل باشد که بآسان شکند شیر ژیان

گردن گورخران گرده و گر صد باشند

منم و تیغ هجا و سر ایشان پس ازین

ور همه با کمر لعل و زمرد باشند