با خرد گفتم ای مدبر کار
که بدانش چو تو نشان ندهند
چیست حکمت که از خزانه غیب
برگ کاهی به راستان ندهند
بخسیسان دهند نعمت و ناز
اهل دلرا بجان امان ندهند
آنچه با جاهلان سفله دهند
با بزرگان نکته دان ندهند
گنج و دولت دهند نادانرا
با هنر پیشه نیم نان ندهند
سفله بر صدر و اهل دانش را
بغلط ره بر آستان ندهند
گجروان را دهند خرمن ها
قوت یکشب به نیکوان ندهند
مگسان را دهند شکر و قند
با همایان جز استخوان ندهند
عقل گفت اینحدیث نشنیدی
هر که را این دهند آن ندهند