ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١۵٠

گر وعده ئی که داد مرا آصف زمان

یکبارگی مرا ز خاطر عاطر گذاشتست

بروی گرفت نیست گر اینسان که چاکرست

بس خلق را که بر در امید داشتست

وانگاه دین وعده یکیک گزارده

چون رایت کرم بفلک برفراشتست

وزیاد بنده گر نرود وعده های او

نشگفت از آنکه بنده بر آن دل گماشتست

مانند او چو نیست کس اندر جهان بجود

دل نقش وعده هاش بجان برنگاشتست