پادشاهی نزد اهل معرفت آزادگیست
هر که بند آرزو بگشاد از دل پادشاست
گرد و خاک آستان کلبه آزادگی
گر خرد دارد کسی چشم خرد را توتیاست
ره بمعنی بر که در صورت بهم ماند دونی
از یکی خیزد شکر و ان یک ز بهر بوریاست
گر صفا خواهی ره وحدت سپر زیرا که آب
ز امتزاج خاک باشد که گهی گر بی صفاست
میرسد خواری ز آمیزش بمرغ خانگی
عزتی گر هست عنقا را ز بهر انزواست
کنج عزلت گیر و دهقانی کن ای ابن یمین
تا بدانی کانچه میکاریش در نشو و نماست
جستن گوگرد احمر عمر ضایع کردنست
روی بر خاک سیه آور که یکسر کیمیاست