خوش آنشعر سیه بر پرنیانش
بنفشه رسته گوئی ز ارغوانش
چو قدش گر بود سروی ببستان
نتابد رخ چو ماه آسمانش
و گر تابد چو رویش ز آسمان ماه
نباشد قد چو سرو بوستانش
بچوگان گوی مه بر بود زلفش
درین دعوی نه بس شاهد رخانش
ز عشقش گر چه خون شد دل ولیکن
نمیگویم بجز آرام جانش
چه سود ابن یمین را پند چون شد
درین سودا زیان نقد روانش