خوشست آن پستهٔ خندان و خوش آن گفتارت
خوشست آن سَروِ خرامان و خوش آن رفتارت
یادِ صحّت ببرد از دل صاحبنظران
چشمِ شیرافکنِ آهو شکنِ بیمارت
به تَوهّم ز رُخت گر بربایم بوسی
بنماید اثرش نازکی رخسارت
دهنت نیست بتحقیق و کس ار گفت که هست
هیچ دانی ز چه گفت از شکرین گفتارت
چون دل لاله سیه شد دلم از غم که مباد
ناگهان سبزه نشیند ز بر گلنارت
کم بوَد بندهٔ دلسوزترت زِ بْنِ یمین
گر چه بِه زِ بْنِ یمین بنده بوَد بسیارت