ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ٣۵ - در تعریف شادیاخ

یا رب این باغ ارم یا شادیاخ خرم است

یا رب اصطرخ است این یا چشمه سار زمزم است

عکس شاخ یاسمین بر آب اصطرخش ببین

راست گوئی اطلسی نیکو بگوهر معلم است

هر نسیمی کز ریاض راحت افزایش وزد

چون دم جانبخش روح الله مسیح مریم است

هر گلی کز آب و خاک اوش باشد پرورش

خستگان صدمت گردون دونرا مرهم است

کار دل در خاک او چون روح در تن مضمرست

چون فرح درمی در آبش راحت جان مدغم است

دیده از دیدار او روشن چو گیتی ز آفتاب

دل ز نزهتگاه او چون جان ز دانش خرم است

شاید ار بینا و گویا گردد از آب و هواش

نرگس ار چندانکه افتادست و سوسن ابکم است

چون دم عیسی نسیمش جانفزا از بهر چیست

گرنه بوی خلق تاج ملک و دینش همدم است

آنکه گردون گرچه دارد بر جهانی سروری

بر در او حلقه وش قدش بخدمت در خم است

تا ابد عشرت کنان بادا بکاخ شادیاخ

همدمش ابن یمین الحق حریفی محرم است

دور باد از ساحتش باد خزان حادثات

تا همایون بقعه در نزهت بهار عالم است