ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ٢٧ - وله ایضاً ملمع در مدح وجیه الدین مسعود شاه

ساقی الاصحاب مائا بارقا کالنار هات

لا تدافعنی و سافحنی به واذکر ولات

ای برخ مانند آتش وی بلب آب حیات

کشتئی میران ز دریای غم ار خواهی نجات

راحتی لا تهجریها ساعه من راحتی

ان فی التأخیر آفات و وقت العیش فات

تلخ شورانگیز در ده تا کند ابن یمین

کام جان شیرین که هست آن تلخ را اصل از نبات

لو ترانی تارکا تدبیر امری لاتلم

و اعلمن ان الذی آت من الحالات آت

فرصت امروزست و دی خود رفت و فردا نامدست

وقت را دریاب و مگسل از مسا عیش غدات

هات ساقینا شرابا من رآه حاله

لمعه من رأی من فاز الوری بالمکرمات

خسرو عادل وجیه ملک و دین مسعود شاه

آنک گرگ از حفظ او مولع بود بر حفظ شات

مالک الاملاک یبذال یری فی دینه

بذل ما فی راحتیه و اجبا مثل الزکات

نسبت شاهی بغیر او در این دوران بود

چون الهیت که می بندند بر عزی و لات

دائم فی عز منیع ثابت ارکانه

لایح ما لاح برق الال من ظهر الفلات

هرکه سر بر خط فرمانش ندارد چون قلم

چشم بادا چشمه آب سوادش چون دوات