ساقی الاصحاب مائا بارقا کالنار هات
لا تدافعنی و سافحنی به واذکر ولات
ای برخ مانند آتش وی بلب آب حیات
کشتئی میران ز دریای غم ار خواهی نجات
راحتی لا تهجریها ساعه من راحتی
ان فی التأخیر آفات و وقت العیش فات
تلخ شورانگیز در ده تا کند ابن یمین
کام جان شیرین که هست آن تلخ را اصل از نبات
لو ترانی تارکا تدبیر امری لاتلم
و اعلمن ان الذی آت من الحالات آت
فرصت امروزست و دی خود رفت و فردا نامدست
وقت را دریاب و مگسل از مسا عیش غدات
هات ساقینا شرابا من رآه حاله
لمعه من رأی من فاز الوری بالمکرمات
خسرو عادل وجیه ملک و دین مسعود شاه
آنک گرگ از حفظ او مولع بود بر حفظ شات
مالک الاملاک یبذال یری فی دینه
بذل ما فی راحتیه و اجبا مثل الزکات
نسبت شاهی بغیر او در این دوران بود
چون الهیت که می بندند بر عزی و لات
دائم فی عز منیع ثابت ارکانه
لایح ما لاح برق الال من ظهر الفلات
هرکه سر بر خط فرمانش ندارد چون قلم
چشم بادا چشمه آب سوادش چون دوات