یا خیالت را بگو تا رو بگردانَد ز من
چون به بستر آرزوی خواب باشد بیتوم
یا بیاسایم دمی با وی، فرو میرد مگر
آتش افروخته در استخوان پهلوم
من بدان سانم ز هجر تو که دانستی، ولی
بازگشتی هست مر وصل ترا ای مه روم؟