جانا بیا که بی تو جهان جمله واله شد
بس دل ز داغ نرگس مستت گلاله شد
آماده است بزم به امید مقدمت
قد چنگ و اشک تار و دوچشمم پیاله شد
در در طفلیت تملک دلها وظیفه بود
بی حجت و کنون خط سبزت قباله شد
بودم امید بوسه ای از لب چشم تو
آن را به چاه غبغبت از وی حواله شد