جان شد آواره و دل بهر تو افگار همان
سر در این کار شد و با تو سر و کار همان
هر کسی در پی کار و غم یاری و مرا
دل همان، درد همان، عهد همان، یار همان
بلبلان چمن آسوده به همرازی گل
در قفس ناله مرغان گرفتار همان
قصه ما و تو افسانه هر کوی شده
عشق را با دل سودا زده بازار همان
شاهی ار وصل بتان نیست، به هجران خوش باش
گل همانست در این باغچه و خار همان