هر شب از مستی به سوی خانه ره گم میکنم
نقد هستی وقف بر خمخانه و خم میکنم
هر شب از سوز درون بر حال بیماری خود
گاه میگریم چو شمع و گه تبسم میکنم
میکنم هر لحظه در پیش سگانت جای خویش
خودنمایی بین که من در پیش مردم میکنم
خواهم اندر پایت افتم، دامنت گیرم به دست
چون ترا دیدم، ز شادی دست و پا گم میکنم
گفتهای: شاهی، بر این در کیست با چندین فغان
داد خواهم، بر در سلطان تظلم میکنم