دل که پیش تو راز میگوید
غم دیرینه باز میگوید
عقل سودای زلف خوبان را
فکر دور و دراز میگوید
مگر استاد جورپیشه ترا
همه تعلیم ناز میگوید
شمع میگوید از رخت سخنی
سخن جانگداز میگوید
گفت شاهی به گوش جان بشنو
که ز روی نیاز میگوید