زلف تو سراسر شکن و تاب نماید
لعل تو لبالب شکر ناب نماید
چشم تو محالست که بر حال من افتد
بختم مگر این واقعه در خواب نماید
طراری آن طره ز رخسار تو پیداست
هر جا که رود دزد به مهتاب نماید
در شیشه صافی بنگر باده رنگین
چون عکس گل و لاله که در آب نماید
شبها که بغلتد بسر کوی تو شاهی
خار و خسکش بستر سنجاب نماید