امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۹

یار با ما چنانکه بود، نماند

مه من مهربان که بود، نماند

دل بر آن آشنا که بود، برفت

سر بر آن آستان که بود، نماند

لطف هر دم که مینمود، گذشت

پرسش هر زمان که بود، نماند

هر دمش سوی من بگوشه چشم

عشوه های نهان که بود، نماند

چه در آن کوی مانده‌ای، شاهی

یار چون بر همان که بود، نماند