دلم گر داشت وقتی خرمیها
چو عشق آمد گذشت آن بیغمیها
خزان غم کنون تاراج فرمود
ز گلزار امیدم خرمیها
شب هجرم فکند از همدمان دور
خوشا صبح وصال و همدمیها
مه نو را گر ابروی تو گفتیم
کرمها از تو و از ما کمیها
از آن در شاهی درمانده محروم
رقیبان را بر آن در محرمیها