توئی که مشرق انوار و ذات اسمائی
توئی که قطره و موج و حباب و دریائی
توئی که آدم و نوح و خلیل و داودی
توئی که احمد و موسی و خضر و عیسائی
محیط مرکز افلاک و انجم و املاک
توئی که اصل اصول نهان و پیدائی
توئی که بحر حیاتی و کوه علم و یقین
توئی که جمله جهان را چو چشم بینائی
برون ز جان و جهانی و این و کیف و مکان
از آنکه جان و جهانی همیشه بیجائی
به نقش تست نموده نقوش جان وجهان
از آن جهت که تو هم اسم و هم مسمائی
جهان شدست اسیری اسیر قید دوئی
توئی بملک حقیقت که فرد و یکتائی