هرکس که در حریم وصال تو محرم است
اورا فراغت از غم و شادی عالم است
در مجلس شهود کسی را که بار شد
فارغ ز جست و جو همه دم شاد و بی غمست
دل را صفا و نور بود از رخت ولی
جانم ز فکر زلف پریشان چه درهم است
مونس نگشت با خرد و صبر یکنفس
جانی که او بعشق تو پیوسته همدم است
هرکو ز جهل منکر ارباب معنی است
دیو است اگر بصورت از اولاد آدم است
در راه فقر هرکه ز دنیا و دین گذشت
او بایزید وقت خود و ابن ادهم است
دارد بجان تو چو اسیری سعادتی
هر دل که او بدولت دیدار خرم است