جمال یار برانداخت پرده از ناگاه
عیان نمود بنقش جهان رخ چون ماه
چو لااله ز رویش نقابها برداشت
نمود از همه عالم جمال الاالله
مباش منکر اگر زانکه گفتمت همه اوست
که کشف و عقل بدین دعوی اند هر دو گواه
روان ز هر ورق آیات حسن او خوانیم
بمصحف رخ خوبان چو میکنیم نگاه
اگر چه عاشق و قلاش و مست و اوباشم
بروی دوست که دارم همیشه روی براه
مرا ز قهر مترسان و ناامید مکن
به لطف دوست چو عشاق کرده اند پناه
اسیریا، سرطاعات نیستی آمد
چرا که نیست چو هستی بدین عشق گواه