مبداء خلقت بامر کن فکان من بوده ام
منتهای مقصد از خلق جهان من بوده ام
پیش ازآن کاسرار غیب آید بصحرای شهود
برزخ غیب و شهادت در میان من بوده ام
۳
گرچه در صورت نمودار دو عالم گشته ام
چون بمعنی بنگری هر دو جهان من بوده ام
هست روشن در حقیقت دیده عالم بما
دایمانور زمین و آسمان من بوده ام
تا نه پنداری که پیدادر جهانم این زمان
پیشتر از خلقت کون و مکان من بوده ام
۶
آنزمان کز عالم و آدم نشان پیدا نبود
از مقام بی نشانی بانشان من بوده ام
ظاهر و باطن بمعنی جلوه گاه ماشمار
زانکه گر دانی عیان و هم نهان من بوده ام
کی فرود آید همای همت ما در مکان
چون که شهباز فضای لامکان من بوده ام
گفت و گوی ماست هر جا هست اندر هر زبان
چون اسیری در دو عالم داستان من بوده ام