اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۵

مبداء خلقت بامر کن فکان من بوده ام

منتهای مقصد از خلق جهان من بوده ام

پیش ازآن کاسرار غیب آید بصحرای شهود

برزخ غیب و شهادت در میان من بوده ام

۳

گرچه در صورت نمودار دو عالم گشته ام

چون بمعنی بنگری هر دو جهان من بوده ام

هست روشن در حقیقت دیده عالم بما

دایمانور زمین و آسمان من بوده ام

تا نه پنداری که پیدادر جهانم این زمان

پیشتر از خلقت کون و مکان من بوده ام

۶

آنزمان کز عالم و آدم نشان پیدا نبود

از مقام بی نشانی بانشان من بوده ام

ظاهر و باطن بمعنی جلوه گاه ماشمار

زانکه گر دانی عیان و هم نهان من بوده ام

کی فرود آید همای همت ما در مکان

چون که شهباز فضای لامکان من بوده ام

گفت و گوی ماست هر جا هست اندر هر زبان

چون اسیری در دو عالم داستان من بوده ام