در طریقت سالها در نار محنت سوختیم
تا بنور فقر شمعی در جهان افروختیم
هر که لاف از عاشقی ز ددان که ابجد خوان ماست
تا بفن عشق ورزی نکته ها آموختیم
جامه چاکان گرچه بودند در حقیقت پرده در
ما باستادی نگر کانها چگونه دوختیم
هرکسی مالی و ملکی کرد حاصل در جهان
همت ما بین که نقد عشق او اندوختیم
گرچه در بازار عشقش هرکسی چیزی خرید
مابسودای غم او خویش را بفروختیم
چونکه غیرت پرده عزت ز رویش برگرفت
آتشی در کاینات افتاد و کلی سوختیم
چون بدست مافتاد از وصل او گنج روان
زان اسیری وام ایام فراقش توختیم