اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۶

ما حسن روی یار ز هر روی دیده‌ایم

رمز اناالحق از همه عالم شنیده‌ایم

پیوسته‌ایم با تو ازآن دم که خویش را

از هرچه غیرتست به کلی بریده‌ایم

سودای سود کرده به بازار عشق تو

یک دم لقا به ملک دو عالم خریده‌ایم

در عاشقی دل از دو جهان برگرفته‌ایم

جان داده‌ایم تا که به جانان رسیده‌ایم

گویند مرگ سخت بود ما فراق دوست

سخت‌تر ز مرگ خویش به صدبار دیده‌ایم

شاید که جان بریم ز دست غم فراق

عمری بجست و جوی وصالش دویده‌ایم

تا روی نوربخش تو بینیم بی‌نقاب

از قید کفر و دین چو اسیری رهیده‌ایم