ما سالها به کوی ملامت دویدهایم
راه سلامت همچو ملامت ندیدهایم
حرص و امل چو رهزن راه طریقتند
ما رخت دل به ملک قناعت کشیدهایم
مفتی اگر ز راه خرد میرسد به جان
ما از طریق عشق به جانان رسیدهایم
از جام وصل مست مدامند جان و دل
تا ما به کوی میکده خلوت گزیدهایم
از عقل و زهد خشک بشستیم دست دل
تا جرعه ز باده عشقش چشیدهایم
آشفته گشتهایم و پریشان و بیقرار
تا از نسیم زلف تو بویی شنیدهایم
مرآت روی اوست اسیری همه جهان
ما عکس حسنش از همه ذرات دیدهایم