ای در شعاع روی تو عقل خبیردنگ
در راه عشقت آمده پای خرد بسنگ
مست شراب عشقم و از عقل بیخبر
واعظ بما مگو سخن زهد و ریو و رنگ
ناموس اگر برفت بعشق تو گو برو
ما را بعشق دوست چه پروای نام و ننگ
صاحب دلان، دلا از من بیدل برد بزور
هر دم بعشوه دگر آن یار شوخ شنگ
جانم نبود بی می و معشوق یک نفس
زان دم که ما بدامن رندان زدیم چنگ
گوید رباب نغمه شوق تو زیر و بم
آید صدای عشق تو زآواز عود و چنگ
تا او فتاد پرده عزت ز روی یار
در تاب حسن اوست اسیری دلو و دنگ