اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۴

وقت کوچ آمد نفیرالطریقست الطریق

ره خطرناکست یاران وا ممانید از رفیق

در طریق عشق جانان عاشق جانباز باش

گر همی خواهی که حاصل گرددت ذوق طریق

هیچ سالک ره نیابد در مقام وصل دوست

فی طریق العشق لولم یهده شیخ شفیق

جز نمود هست مطلق نیست نفس کاینات

کل مافی الکون موج و هوکالبحرالعمیق

ز اشتیاق جام وصلت در خمارم ساقیا

لطف فرما از لب لعلت شرابی چون عقیق

عاشق دیوانه را با عقل و هشیاری چه کار

چون ز جام عشق دایم میکشد جانش رحیق

از غم دنیا و دین پیوسته باشد در کنار

هرکه در بحر فنا همچو اسیری شد غریق