دارم ز درد عشق تو بر دل هزار داغ
مجروح عشق را ز دو عالم بود فراغ
عارف چو راه یافت بخلوتگه شهود
شد پیش او جهان همه گلزار و باغ وراغ
با آن قد چو طوبی و رخسار چون بهشت
دارم فراغت از گل و سرو و ز کشت و باغ
مستم مدام و نیست ز هشیاریم خبر
بازم بعشوه چشم تو میگیردم ایاغ
در راه جست و جوی بدم تا که یافتم
از ترک مست خویش ز هر ذره سراغ
بشنو نوای بلبل جان از گل وصال
از گلشن دلت چو برون شد کلاغ و زاغ
با زاهدان مگوی اسیری ز سر عشق
شکر مناسب است بطوطی نه با کلاغ