اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۱

جفا بگذر و یار با وفا باش

مشو بیگانه با ماآشنا باش

اگر تو عاشقی ورند مطلق

ز قید کفر و دین کلی جدا باش

دوئی شرکست یکتا شو درین راه

ببزم وصل بی ما و شما باش

بملک دل منادی میکند عشق

که بگذر از من و مائی و ما باش

زمال و ملک عالم رو بگردان

گدای کوی یار و پارسا باش

اگر خواهی که یارت رو نماید

قبول خاطر اهل صفا باش

اسیری گر وصال دوست خو(ا)هی

خودی بگذر و دایم با خدا باش